نامه ها٬ شماره ۵١
سياوش دانشور

تبريک سالروز حزب
سلام خسته نباشيد. اولين سالگرد تشکيل حزب به شما و همه فعالين کارگرى پيروز باد. اين حزب اميدوارم و هستم که قدمهائى بسوى يک جامعه سوسياليستى باشد. با تشکر فرهاد هستم از مهاباد.

فرهاد عزيز٬
با تشکر از شما. يک حزب کمونيستى کارگرى اگر موجوديتش٬ فعاليتش٬ مشغله اش٬ سياستهايش منطبق با اهداف سوسياليستى طبقه کارگر نباشد شايسته نام کمونيست نيست. مهمتر اينکه چنين حزبى بايد ظرف اعتراض کارگرى و پيشروان طبقه باشد. حزب اتحاد کمونيسم کارگرى براى اين هدف بنيان گذاشته شد و بجز فعاليت دراين مسير و تلاش براى تسهيل اين راه قطب نمائى در مقابل ما نيست. ما در اميد شما شريک هستيم و در سالروز حزب شما و کارگران کمونيست و سوسياليست و آزاديخواهان و برابرى طلبان را به پيوستن به صفوف حزب دعوت ميکنيم. سالروز تشکيل حزب را متقابلا به شما و فعالين کارگرى و کمونيستها تبريک ميگوئيم. موفق و پيروز باشيد.

تبريک
سلام سیاوش جان. یک ساله شدن حزب را به شما و آقای جوادی و دیگر رفقا تبریک میگویم. با امید به پیروزی. دادا کمون

دادا کمون عزيز٬
متقابلا سالروز تشکيل حزب را به همه اعضا و کادرها و فعالين حزب تبريک ميگوئيم. پيروزى براى ما امرى است پراتيک و آينده ما در گرو اين است که چه نقشى ايفا خواهيم کرد. در يکسال گذشته اين حزب روى دوش طيفى از اعضا و کادرها و نزديکان به حزب در ايران و خارج فعاليتهاى مثبتى داشته است که در مواردى قابل مقايسه است با فعاليت احزاب جا افتاده و بزرگ سياسى. مهمتر از حجم فعاليت و حضور در صحنه اعتراض و مبارزه در جنبش کارگرى و ديگر جنبشهاى اعتراضى٬ ما پرچمى را بلند کرديم که فقدانش به چشم ميخورد؛ کمونيسم مارکسى منصور حکمت. سياستهايمان مسئولانه و قابل دفاع بودند و مجموعا در احيا و تحکيم سنت کمونيستى و کارگرى نقش ايفا کرديم. راه درازى پيش رو داريم و کمبودهاى زياد. بايد آستينها را بالا زد٬ موانع را کوبيد٬ و راه پيروزى را هموار کرد. موفق و پيروز باشيد.

چگونه بايد وارد حزب شد
با درود فراوان خدمت جناب جوادی عزیز. من یاور هستم از تهران. من کاملا با قواعد کمونیسم آشنا نیستم اما با بیخدایی وعقاید واقع بینانه این حزب موافقم. اول این که شباهتهای زیادی بین راه حلهای من
با این حزب وجود دارد. بعد میخواهم بدانم چگونه میشود وارد حزب شما شد و اطلاعات بنده چگونه تکمیل میشود. لطفا پاسخ دهید. بدرود.

ياور عزيز٬
خوشحاليم که به حزب سمپاتى داريد و ديدگاههاى حزب را واقعبينانه ارزيابى ميکنيد. عضويت در حزب ساده است. فرم تقاضاى عضويت را پر و ارسال کنيد. سازمان داخل کشور حزب مسئله را بررسى و تصويب ميکند. پيشاپيش ورودتان را به حزب تبريک ميگويم. اميدواريم همراه هم بتوانيم در جهت اهداف انسانى و سوسياليستى طبقه کارگر تلاشهاى شايانى صورت دهيم. مسائل فکرى و نظرى و آموزشى در همين روند دنبال خواهد شد. موفق و پيروز باشيد.

رفیق سیاوش دانشور
سالگرد تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری بهانه ای شد تا نقبی به گذشته بزنیم برای معماری پلی مستحکم به آینده! سال گذشته به نظرم در یک کلام سال بازگشت مارکس به جنبش کمونیسم کارگری بود! سال رجوع به سنت های اومانیستی مارکسی! شاید برای عده ای این تلقی عجیب باشد اما جای مارکسیسم در حزب کمونیست کارگری بیش از حد خالی بود! تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری مساوی بود با زدن برداشت های ولونتاریستی و حتی بعضا غير کارگرى که احزاب کمونیسم کارگری و دیگر سازمان های چپ ارائه می دادند! نشریه یک دنیای بهتر ستون تئوریک مارکسیسم در ایران شد! اگر تاریخ پنجاه ساله چپ در ایران را نگاه کنیم٬ مارکسیستی ترین حزب این پنجاه سال اخیر حزب اتحاد کمونیسم کارگری بوده است! و این در امتداد سنتی بود که تو (سیاوش دانشور) در نشریه فراکسیون بنا نهادی و امروز سر مشق کمونیست های کارگری از تهران تا گوتنبرگ و آمستردام شد !

در رابطه با جهت گیری های سیاسی بدون تاثیر ما اتفاقات مسیر دیگری پیش گرفته بودند! از سازماندهی جانانه دانشجویان در دانشگاه تهران و بر طرف کردن موانع و مشکلات و نشان دادن راه روشن برای عبور از موانع تا آتش زدن جامعه برای آزادی رهبران کارگری دستگیر شده همه و همه بدون وجود حزب اتحاد امکان پذیر نبود ! به همین کلام و به حکم زحمات بی دریغ و شبانه روزی تک تک ما کادرها و اعضای حزب اتحاد فضایی باز شد تا دوباره منصور حکمت مسئول جامعه شود! تا آنجایی که ما از اخبار اطلاع داریم نشریه یک دنیای بهتر و برنامه تلویزیونی يک دنیای بهتر گل سر سبد کمونیسم در ایران شد و شور و شوق دوباره برای تغییر به دل کمونیست ها و کارگران در ایران تزریق کرد !

در ابتدای تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری هم و غم همه ما این بود که بتوانیم حزبی بسازیم که به بستر اساسی کمونیسم کارگری در ایران بدل شود! امروز بعد از یک سال می توانیم بگوییم که حزبی داریم در ایران شناخته شده محبوب و با اعضای فراوان! از همین جا در مناسبت سالگرد حزب تمام کادرهای کمونیست کارگری را خطاب و مخاطب قرار می دهم٬ به این حزب بپیوندید! تحولات سیاسی در ایران به مراحل سرنوشت سازی نزدیک شده است. یکی از همین روزهاست که سوت انقلاب زده شود! حزب اتحاد کمونیسم کارگری با سنت اومانیستی مارکسیستی اش تنها حزب قادر به برپایی یک جامعه انسانی در ایران است! با تمام قوا زمینه ساز گسترش این حزب در اعماق قلوب طبقه کارگر و انسانهای آزادیخواه شوید !
زنده باد حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ زنده باد منصور حکمت ! زنده باد مارکس و سنت مارکسی ! على طاهرى

على طاهرى عزيز٬
بعنوان يک حزب مارکسى و کمونيستى کارگرى ما هنوز راه زيادى پيش رو داريم. يک خطر هميشگى براى ما اينست که در پيشروى تاکنونى لم دهيم و وظايف اساسى و مقياس آن را فراموش کنيم. ما بايد همواره درجه پيشروى و پسروى را با وظايف خطيرمان بسنجيم. ما نه رقابت با بغل دستى ها داريم و نه قرار است شاخص کارمان را ميزان فعاليت ديگران تعيين کند. در مورد نشريه حزب ضمن اظهار تشکر از حسن نظر شما اخبار متنوعى داريم که دستکم يکى از نشريات پرخواننده است. اگر غير ازاين باشد بايد تعجب کرد. راستش اين تنها محصول کار من نيست٬ محصول تلاش تمام رفقاى درگير در نشريه و مهمتر خط مشى و سياستى است که پيش گرفتيم. اين سياست موفق بوده است. بايد تلاش کنيم يک مرحله ديگر کيفيت کار را بالا ببريم و درعين حال کارى کنيم که انتشار و تکثير نشريه ساده باشد و خصلت سازمانده آن برجسته تر شود.

در مورد اينکه ما "مارکسیستی ترین حزب این پنجاه سال اخیر" بوديم٬ به نظر من اين افتخار به حزب کمونيست کارگرى دوره منصور حکمت تعلق دارد. ماکزيمم تلاش حزب اتحاد کمونیسم کارگری اينبوده که اين سنت را احيا کند و جوهر انتقادى- پراتيکى کمونيسم مارکسى منصور حکمت را که خاک ميخورد مجددا در مرکز سياست قرار دهد. ما هنوز بايد بتوانيم کمونيسم کارگرى را آنطور که شايسته اين نام و اهداف کارگرى و سوسياليستى آن است در راس سياست ايران قرار دهيم. به نظر من ما هنوز ضعف و مشکل داريم. راههاى بيشترى را بايد بکوبيم. سنت حزبى و سازمانى و جنبشى مان را بايد تيزتر و شفاف تر کنيم. دخالتگريمان را در اعتراضات جارى کارگرى و در جامعه٬ در مصافهاى فکرى و سياسى٬ و در پاسخ به سوالات کليدى جامعه بايد گسترده تر و تدقيق کنيم.

يک نکته کوتاه هم در مورد ترم "اومانیستی مارکسی". اومانيسم يک مشخصه اساسى کمونيسم مارکس است که تفاوتى ماهوى با اومانيسم بورژوائى دارد. کمونيسم کارگرى منصور حکمت روى اين وجه مارکسيسم نور انداخت و به قلمرو سياست آورد. اين در نگرش٬ برنامه٬ روشها٬ سازمان و روابط تشکيلاتى٬ و يک مجموعه فعل و انفعال حزبى و سياسى تاثير جدى گذاشت. انسانگرائى يکى از ويژگيهاى کمونيسم کارگرى منصور حکمت است که در اساس سنتى است مارکسى. به اين معنى نکته مورد اشاره تو يک محور جدال ما بود ودرست است. اما رگه اى وجود دارد که خود را "مارکسيسم اومانيسم" يا تئورى "انسان باورى مارکسيستى" نام ميگذارد که متفکر اصلى و متاخرتر آن رايا دونايفسکايا سوسياليست "روسى – آمريکائى" است که در اساس با برداشتى هگلى و به نظر من فلسفى از مارکس٬ تئورى مبارزه طبقاتى را روى موضوعات و قلمروهائى مانند فمينيسم و جنبش آزادى سياهان و در مواردى ناسيوناليسم ميليتانت کشورهاى جهان سوم بسط ميدهد. هرچند قبل از او بدرجاتى کسان ديگرى اينکار را کرده بودند و عمدتا رگه اى بودند که با بررسى آثار اوليه مارکس و تقسيم او به "جوان و پير" بعدها سر از ناکجاآبادها درآوردند. اين ديدگاه عليرغم تفاوتهاى اساسى که با کمونيسم روسى و چينى و طرفداران سرمايه دارى دولتى دارد٬ تفاوتهاى جدى و پايه اى با کمونيسم مارکسى و کارگرى منصور حکمت دارد. موفق و پيروز باشى.

"بازداشت و زندانی کردن اعضای محفل آیین بهایی در ایران محکوم است
 ملت شريف ايران
نهضت نجات ملي ايران در ارتباط با بازداشت هم میهنان بهایی که شهروندانی مصلح در جامعه ایرانی هستند ضمن اعلام موضع قاطع در محکومیت رفتار رژیم جنایت پیشه آخوندی خواستار آزادی هرچه سریعتر پیروان آیین بهایی بوده و حمایت خود را از فعالیتهای اعتقادی پیروان این آیین ایرانی در کشورمان ایران اعلام می دارد.  

ملت آگاه و آزاده ايران
نهضت نجات ملي ايران بر اين باور است که گزینش باور و اعتقاد دینی و مذهبی حق آزاد تک تک افراد جامعه ایرانی بوده که از حقوق ذاتی و انسانی سر چشمه گرفته و در جمله ابتدایی ترین مقوله های حقوق بشر قرار دارد و نمی توان با هیچ بهانه ای ایرانیان را از این حق ذاتی محروم ساخت و فعال بودن در عرصه باور آیینی جزو حقوق شهروندی باورمندان هر آیینی در جامعه ای هست که زیست می کنند و نمی توان باورمندان آیین بهایی را از حقوق اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و حتی سیاسی در کشورمان محروم ساخت. رژیم آخوندی فقط از دین و مذهب سلطه گری و قدرت هوا پرستانه را بهره جسته و در مسیر انحرافی آیین اسلام را که باور اکثریت ما ایرانیان هست مورد سو استفاده قرار داده و آموزه های قرآنی چون احترام به حقوق دیگران من جمله پیروان ادیان دیگر و یا اینکه هر قومی را رسولانی هست و یا در پذیرش آیینی اجبار نیست، مقفول گذاشته و ندید می گیرد و آنچه به مذاق شهوانی قدرت فساد آلودشان شیرین می نماید را مورد بهره برداری سوء قرار می دهند.   
ملت شجاع و دلير ايران
امروز باید شجاعانه از حقوق انسانی هموطنانمان دفاع کنیم تا که فردا گواه ایرانی باشیم عاری از باورهای وهمی و خشونت آلود پیروان جهل و نادانی. زیبایی ایران به تنوع و تکثر رسوم و عادات و آیینهای مختلف این سرزمین است و افتخار ما ایرانیان در کنار آمدن با فرهنگهای دیگر و تسامح ما با دیگران بوده متاسفانه تهاجم تازیان که منجر به اشغال سرزمین ما ایران شد همراه بود با هژمونی فرهنگی نامبارک که ستیزه جویی با دیگران و عدم تحمل اندیشه و عقاید سایرین از جمله تحفه های نامیمون این اشغالگران بوده که نمود عینی آن امروز در ظهور رژیم آخوندی متجلی است. ایرانیان برای نجات ایرانیت باید همه از حقوق همدیگر به معنای ایرانی و ایران یک پارچه دفاع کنند.
پاينده و جاويد ايرانى آزاد و آباد٬ نهضت نجات ملي ايران" ارسالى از رسول عباسى

آقاى عباسى٬
اطلاعيه شما را منتشر کرديم تا چند نکته را تصريح کنيم؛

اول٬ بازداشت و زندانى کردن هر فرد يا گروه از شهروندان جامعه به دليل تعلقات فکرى و سياسى آنها از جانب ما محکوم است. همه دستگير شدگان بايد فورا آزاد شوند. ما خواهان جامعه اى هستيم که حقوق شهروندان مبناى ملى٬ مذهبى٬ جنسيتى٬ تابعيت٬ عقيدتى٬ سنى و غيره نداشته باشد. و به طريق اولى دسته بندى کردن شهروندان جامعه را براين اساس نادرست و ارتجاعى ميدانيم. تعرض به پيروان فرقه مذهبى بهائى و ديگر فرقه هاى مذهبى توسط اسلاميون حاکم در ايران٬ همواره يک کانال باجگيرى سياسى از نهادهاى مالى و وسيله اى در خدمت تروريسم اسلامى و ديپلماسى منطقه اى بوده است. از نظر ما کمونيستهاى کارگرى مقابله با اين سياست ارتجاعى رژيم اسلامى٬ از طريق مذهبى کردن مردم يا دفاع از يک مذهب و يا فرقه مذهبى در مقابل مذهب حاکم نيست٬ بلکه مقابله با مذهب بطور کلى و تلاش براى آزادى جامعه از مذهب بعنوان يک خرافه است.

دوم٬ ما برخلاف "نهضت نجات ملى ايران" بر اين باور نيستيم که اختيار کردن مذهب يا تعلق به يک گروه مذهبى جزو "حقوق ذاتی و انسانی" است. تعلق به مذهب ابدا نه "ذاتى" است و نه نشان آزادى عمل و آگاهى انسانى٬ بلکه نتيجه جنبشهاى سياسى و مذهبى در جامعه و در سطح پايه اى ترى نتيجه اعتراض وارونه به وضعيتى است که انسان در آن بيگانه و از خود بيخود شده است. کمونيستها طرفدار آزادى مذهب و بى مذهبى هستند. يعنى بعنوان حق٬ هر فرد بالغ و به سن قانونى رسيده٬ ميتواند آزادانه مذهبى اختيار کند يا احيانا به يک فرقه مذهبى ملحق شود. همانطور که تعداد بسيار ديگرى به هيچ مذهبى تعلق ندارند و مبارزان پيشرو عليه خرافات مذهبى اند.

سوم٬ بازهم برخلاف باور شما٬ ما شديدا مخالف انتساب "اکثريت مردم" به اسلام و اسلامى خواندن جامعه و دادن تصوير "آزاد" از اسلام و قرآن هستيم. اين خصوصيت اديان بطور کلى است که بنا به اشتراکشان در چهارچوبهاى معينى به همديگر نان قرض ميدهند تا سهم خود را ازاين بازار مکاره دينى و مذهبى بگيرند. اسلام نه فقط "باور اکثريت مردم" نيست بلکه آنتى اسلاميسم يک جنبش قوى در ايران است که دراساس خود ضد دين است. به اين اعتبار و از منظر اين جنبش و نسل جديد٬ بهائيت و ديگر مذاهب هم مشمول همان خرافات اسلامى است. روشن است که جامعه عملکرد اسلام را ديده و هدفش را جارو کردن بنيادهاى اين دين قرار داده است اما مذهب بطور کلى هدف اين تعرض سياسى است. لذا ما کمونيستها در جنگ مذاهب در مقام "دفاع" از يکى از آنها و يا "برترى" يکى بر ديگرى سخن نميگوئيم بلکه پرچم نقد و نفى همه مذاهب را بلند ميکنيم.

چهارم٬ ناسيوناليستها و مذهبى ها بنا به ماهيت ارتجاعى و انسان ستيزشان نميتوانند از حق انسانها بطور سرراست دفاع کنند. شما ميخواهيد دستگيرى تعدادى از شهروندان منتسب به بهائى را محکوم کنيد٬ اما نميتوانيد همزمان از بروز احساسات آريائى و فاشيستى عرب ستيز و ضد "تازى" تان جلوگيرى کنيد و يا پرچم "تماميت ارضى و ايرانيت" را بلند نکنيد! اينها چه ربطى به محکوم کردن يک عمل سرکوبگرانه جمهورى اسلامى دارد؟ ميبينيد زيادى هم "مصلح" و "صلح جو" نيستيد! اگر آب باشد٬ ناسيوناليسم و مذهب از هر نوعش شناگر خوبى است و دستکمى از نفرت حاکمان اسلامى ندارد!

پنجم٬ و بالاخره اعمال تبعيض عليه شهروندان منتسب به بهائى و يهودى و غيره٬ جزئى از سرکوب وسيعتر شهروندان در ايران است و بايد به اين اعتبار ديده شود و مبارزه اى همه جانبه براى رفع ستم و تبعيض برپا کرد. قصابى مردم براساس دين و مذهب و قوميت و غيره و تعريف حقوق آنان٬ بيراهه اى است که همواره جريانات ارتجاعى و بعضا "چپ" رفته اند. کمونيسم کارگرى از هويت انسانى و حقوق جهانشمول شروع ميکند و در مورد مشخص جامعه ايران و موضوع مورد بحث٬ سرنگونى جمهورى اسلامى و برپائى يک نظام سکولار٬ پيشرو٬ آزاد و برابر٬ يک جامعه سوسياليستى٬ که در آن حق و آزادى هيچ شهروندى با هيچ نخى به اين تعلقات احتمالى مذهبى و قومى گره نميخورد را هدف خود قرار داده است. امروز بايد جمهورى اسلامى را بخاطر اعمال سرکوب و کشتار شهروندان بزير کشيد و هر تلاش سرکوبگرانه اش را خنثى کرد. به همين اعتبار دستگيرى و ارعاب و اذيت و آزار هر شهروندى را بايد قاطعانه محکوم کرد. اما در يک پرسپکتيو وسيعتر٬ "آزادى بهائيان" در گرو "آزادى بهائى کردن" و بازتوليد مذهب و دستگاه مذهبى نيست٬ بلکه آزادى از بهائيت و مذهب بطور کلى است. موفق باشيد.

خليج فارس٬ آرى يا نه؟
سروران عزیز در حزب اتحاد کمونیست کارگری، درود بر شما. در دو سه شمارۀ اخیر نشریۀ پر محتوایتان مطالبی پیرامون نام خلیج فارس و مالکیت ایران بر جزایر سه گانه و ... چاپ کرده اید. پس از خواندن این مطالب، به عنوان یک ملی گرا و به نمایندگی از جمع کوچکی از مرزبانان این آب و خاک، وظیفه خویش می دانم تا پاسخی پیرامون این موضوع برایتان ارسال کنم.

پیش از هر چیز باید اعلام کنم واژۀ "ناسیونالیسم عظمت طلب" عنوانی است غلط و نمی توان تمام فعالین ملی را، از هر حزب و دسته ای، به صرف علاقه به میهن مطبوع اش عظمت طلب نامید. "عظمت طلب" کسی  است که خواهان گسترش مرزهای سیاسی کشورش به هر طریق باشد. تقاضا دارم مجددا بیانیه ها و سخنان سران احزاب و گروه های مختلف ملی مانند حزب مشروطۀ ایران، بنیاد ایران ما، حزب پان ایرانیست، جبهۀ ملی و ... را مورد مطالعه قرار دهید. هیچ یک از این نهاد ها هیچ گاه سخنی از گسترش مرزهای ایران از طریق جنگ و خونریزی نکرده و یقینا نخواهند کرد. عاجزانه تفاضا دارم زین پس از واژۀ "ناسیونالیست" به جای واژۀ "ناسیونالیست عظمت طلب" استفاده کنید.

ناسیونالیست بودن فاشیست بودن نیست. خواهش می کنم هیتلر را چون پیراهن عثمان جلوه ندهید. اگر شما تمام ملی گرایان را مشابه هیتلر می بینید، به ما نیز حق دهید تا شما را چون استالین، مائو و باقراف به دیگران معرفی کنیم. در خصوص سیاست جمهوری اسلامی  نیز با آوردن دلایل و مدارک بسیار ثابت می کنم که هر چند گاها در صدا و سیمای جمهوری اسلامی _ صرفا برای فروکش کردن خشم ملی گرایان ضد حکومتی _ نام خلیج فارس آورده می شود، ولی سران حکومتی همواره نفرت و کینه خود را نسبت به هویت، تاریخ و فرهنگ ایرانی نشان داده اند. برای نمونه:

 1. استفاده از نام "خلیج اسلامی" در سالهای اولیه پس از انقلاب ننگین 57.
2. نشستن محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور زیر عنوان "خلیج العربیۀ".
3. سخنان اخیر خامنه ای پیرامون تخت جمشید در شهر شیراز. (صرفا برای آگاهی خوانندگان بخشی از آن را در این جا ذکر می کنم): "در هنگام حضور در تخت جمشید احساس خشم و نفرت به انسان دست می دهد. چرا که این آثار متعلق به پادشاهان جبار زمان است" ... "این آثار تنها از نظر هنری ارزشمند است" و ...

 4. استفاده از نیروی ضد شورش برای متفرق ساختن تجمع کنندگان جلوی سفارت امارات متحده عربی.
5. آوردن گروهی خود فروش جلوی سفارت، ساعتی پس از پایان تجمع، و نماز گذاردن در مقابل نماینده شیخ امارات و... .

همچنین فراموش نکنیم خمینی در آغاز راه ملی گرایی را کفر دانست و ملی گرایان را کافر. یک بار دیگر بیندیشید. فرض کنید مالک زمینی هستید که در سند آن به طور مشخص متراژ و موقعیت زمین شما ذکر شده است. حال اگر همسایه شما ادعای مالکیت بخشی از زمین شما را داشته باشد چه می کنید؟ مسلما اسناد و مدارک مربوطه را آورده و حق مالکیت خود را به اثبات می رسانید. اگر این شخص قصد داشته باشد به زور در بخشی از زمین شما خانه ای برای خویش بسازد چه می کنید؟ بی شک شما نیز ناچار می شوید با تمام توان شخص متجاوز را از زمین و خانۀ خود بیرون کنید.

حال این قضیه را در ابعادی وسیع تر بررسی می کنیم. جزایر سه گانه و محدودۀ آبی مشخص شده خلیج فارس، در سند ایران به ثبت رسیده و در بایگانی سازمان ملل متحد موجود است. نام خلیج پارس نیز در تمامی اسناد و مدارک بدست آمده در طول تاریخ "خلیج پارس" بوده و خود اعراب نیز تا قبل از روی کار آمدن پان عربیستها، همواره از نام خلیج پارس برای نامیدن این بخش از خاورمیانه استفاده می کردند. امروز اگر اجازه دهیم نام اصیل خلیج پارس تحریف شود، فردا خیلی راحتر از آن چه که فکر می کنید به جدا شدن سه جزیرۀ همیشه ایرانی رضایت خواهیم داد. از دست دادن سه جزیره نیز به معنای از دست دادن منابع نفت و گاز موجود در این منطقه است. حال از شما می پرسم آیا بدون داشتن منابع زیر زمینی گران قیمت می توان حقوق کارگرانی را که شما تا این حد به ایشان اهمیت می دهید پرداخت کرد؟ نشریه شماره 34 را به خاطر آورید. در پاسخ به سوال من در خصوص حملۀ کشور بیگانه برای تصاحب جزایر ایران فرمودید که به هر طریق از حاکمیت سوسیالیستی خود دفاع خواهید کرد. آیا این بدان معنی نیست که شما نیز حفظ تمامیت ارضی برایتان اهمیت دارد؟ "حفظ تمامیت ارضی" واژۀ زشتی نیست که شما تا این حد از آن نفرت دارید.

و در آخر از شما تقاضا دارم به هیچ "ایسمی" به طور کامل پایبند نباشید. بیاییم لااقل سر خودمان کلاه نگذاریم. بله انسان اهمیت دارد. کارگر نیز انسانی است شریف، زحمت کش و قابل احترام. ولی آیا ملی فکر کردن به معنای سلطنت طلب بودن است؟ کمتر ایرانی ناسیونالیستی را می شناسم که به خاطر نژاد، خود را از سایرین برتر بداند و اگر خلاف این قضیه نیز صادق باشد نمی توان آن شخص را نمادی از ناسیونالیست های جهان در نظر گرفت. بیایید دست در دست هم، با ادغام بخش های قابل قبول و منطقی باورهایمان، راهکاری جدید برای ایرانی بهتر، دنیایی بهتر در فردایی بهتر تعریف کنیم. به امید آن روز. شرمنده اگر طولانی شد. موفق و پیروز باشید. بدرود. پاینده ایران. ایران بان

ایران بان عزيز٬
اين جنبه که شما با سلطنت و عظمت طلبى مخالفيد درخود پيشرفتى است. اما اين تمام موضوع نيست. مسئله برسر خود ناسيوناليسم است. اولا عظمت طلبى ايرانى يا ناسيوناليسم عظمت طلب تنها در کشورگشائى خود را تبئين نميکند. هرچند همه ناسيوناليستهاى منطقه و دنيا در دوره هاى مختلف به فراخور موقعيت و توانشان لشکر کشى کرده اند يا اين ديدگاه را باد زده اند. درهمين تظاهراتها و تبليغات پيرامون آن شعارهاى الغا قرادادهاى گلستان و ترکمانچاى و تهيه نقشه قديم ايران که کدام قسمت و چه تاريخى از ايران قديم جدا شده طرح شد. عده اى هستند که تا ارمنستان امروز را متعلق به ايران ميدانند. اينها در متن اين تبليغات جملگى جان گرفتند و در شرايط خاصى که امکان داشته باشند ظرفيت هر اقدامى را دارند. ثانيا عظمت طلبى که ديروز و امروز خود را در شعار "چو ايران نباشد تن من مباد" و سرود فاشيستى "اى ايران" معرفى ميکند٬ شناسنامه همه ناسيوناليستها و وارياسيونهاى مختلف آنست. هر کسى عليه ستمى حرف زده يا به ستمى اعتراض کرده همواره با "ميکوبيم و ميزنيم" و "عوامل بيگانه" و "ضد ايرانى" و "تجزيه طلب" و غيره معرفى شده است. اين داستان از دوره شاه تا همين جمهورى اسلامى تا اپوزيسيون ناسيوناليست وجود داشته و ادامه دارد. ثالثا فاشيسم پديده غريبى نيست٬ ناسيوناليسم را کمى افراطى کنيد فاشيسم ميشود. پايه اساسى فاشيسم ناسيوناليسم است. معنى اين حکم اين نيست که هر ناسيوناليستى فاشيست است اما وقتى ناسيوناليستها تبليغات فاشيستى ميکنند و عليه مردم عرب زبان و غير ايرانى با الفاظى مانند "تازى" و غيره سخن ميگويند بايد مو بر بدن آدم هوشيار راست شود. ناسيوناليسم ايرانى در اساس عظمت طلب است چه در قبال مردم غير "فارس" در ايران و چه بيرون ايران. اين ديگر شناسنامه و تاريخ اين جريان است.

"ميهن مطبوع" يا "خاک پرگهر" هم از آن داستانهاست. خوب دوست عزيز٬ اگر شما دنيا را بگرديد ميبيند همه جا و هر جا به فراخور خود هم مطبوع است و هم دوست داشتنى. اين هم روشن است که علائق و تجربه من و شما نوعى که در کشور معينى و شهر معينى بزرگ شديم و خاطرات و رشته زندگيمان با آن عجين است٬ باعث تعلقات روانى و داشتن خاطره و رابطه با انسانهاى معينى ميشود. دوست داشتن يک کشور يا يک منطقه با ناسيوناليسم يکى نيست. مثلا من زندگى در يک کشور خاص را به بيشتر نقاط دنيا ترجيح ميدهم و يا نميخواهم تمام عمرم را در يک کشور و يا يک شهر زندگى کنم. همه ميخواهند دنيا و زيبائيها و مردمانش را تجربه کنند. اين پديده اى انسانى است. در مورد علاقه به "ميهن مطبوع" هم همين است. منتها ناسيوناليسم هنرش اينست که از علاقه شما به شمال ايران يا کوههاى فلان جا يا ذائقه غذائى و علاقه تان مثلا به غرمه سبزى ايدئولوژى و فرهنگ و ارزش درست کند. کسى مانع اين نيست که مردم محل زندگى شان را دوست داشته باشند و به آن برسند تا محيط بهترى براى زيستن انسانها باشد. معضل اينست که در اين وسط٬ و توسط ناسيوناليسم٬ خود انسان مورد بحث به حاشيه ميرود و کوه و تپه و رود و صحرا و دشت و آب به هويت و مبناى جنگ و تخاصم و فخر فروشى و عرق ملى تبديل ميشود. و اين تنها ويژه ناسيوناليسم ايرانى نيست. ناسيوناليسم کرد و عرب و غيره هم همين است. موضوع خود ناسيوناليسم است که از يک داده تاريخى و دورانى هويت ابدى ميسازد. وگرنه تاريخ ايران به معنى دوران مدرن و دولت – ملت که روشن است. همينطور احزابى که شما نام برديد و يا هم کيشان آنها امروز در مصدر قدرت نيستند. اما اتفاقا ادبيات اينها در دوره هاى مختلف مملو ازاين تعصبات کور ناسيوناليستى است و در همين جريان دعوا برسر نام خليج و يا خطر جنگ کنار جمهورى اسلامى ايستادند. درست است که مشروطه خواهان و پان ايرانيست ها طرفدار رژيم اسلامى نشدند اما تبليغات رژيم را قاپيدند تا بتوانند تبليغات ناسيوناليستى و در مواردى فاشيستى خود را به جامعه تزريق کنند. رژيم هم استقبال کرد.

موضوع مهمتر ماهيت سياسى اين دعوا است. بحثى برسر تغيير نام خليج به معنى واقعى اش وجود ندارد. نام خليج به قول شما در اسنادى آمده است و هر زمان جدال ناسيوناليستهاى منطقه بالا گرفته و يا براى ايجاد بالانس قدرت در منطقه قرار بوده تلاشى صورت گيرد٬ اين نوع دريچه ها باز شدند. هر گونه ثبات سياسى در منطقه اين مسائل را هم حاشيه اى ميکند. وانگهى همانطور که قبلتر اشاره کردم ايجاد تغييرات ژئوپولتيک با تبليغات و اقدام گوگل عملى نميشود٬ جنگ و لشکرکشى و آدمکشى نياز دارد. چنين امرى در منطقه در دستور نيست. در نتيجه مسئله در حد مانورهاى سياسى و اعمال فشار به رژيم اسلامى و تلاش براى تقويت ناسيوناليسم عرب طرفدار آمريکا در تقابل با اسلام سياسى از يکسو٬ و منحرف کردن اعتراض آزاديخواهانه و برابرى طلبانه و سوسياليستى جنبشهاى اجتماعى در خود ايران و تزريق سم ملى گرائى به پيکر جامعه از سوى ديگر اهداف اساسى اين جدال اند. دراين ماجرا هم جمهورى اسلامى و هم طرف مقابلش در منطقه و هم ناسيوناليستهاى ايرانى سود ميبرند. رژيم اسلامى سود ميبرد و جناب رفسنجانى و ديگران پشت پرچم "خليج هميشه فارس" و "روز خليج فارس" ميروند تا جوانانى مانند شما را زير پرچم خود ببرند و از فکر سرنگونى اين نظام منحوس به متحد تاکتيکى رژيم تبديل کنند. امثال شما شايد فکر کند که براى ايران و دفاع از سه جزيره جلو سفارت امارات برويم و آرم پان ايرانيست ها را بلند کنيم. اما متوجه نيست که "همان خود فروش هاى نماز گذار" هم همان سياست را آگاهانه دنبال ميکنند. تفاوتشان دراين روز معين در سياست نيست٬ همه يک حرف ميزنند٬ تفاوتشان در آرمها و نماز خواندن و نخواندن است. اينجا از رژيم تا پان ايرانيست ها و بسيجى و تحکيمى و به قول شما "خود فروشها" زير يک پرچم متحد ميشوند. به قول آقاى داريوش همايون وقتى بحث ايران است مردم و حکومت متحد ميشوند! و بنابراين چه بهتر هميشه "بحث ايران" باشد! جمهورى اسلامى هم خيالش تخت است که اتفاقى نيافتاده است. خليج سرجايش است و اسمش هم در اسناد معلوم است. سه جزيره هم در اختيار ايران است و تاريخش معلوم. امارات هم لشکر نکشيده. اينهمه جار و جنجال پس برسر چيست؟ پاسخ بروشنى اينست که رژيم اسلامى ميخواهد اعتصاب امثال کارگران هفت تپه و موج رو به گسترش جنبش کارگرى و نداى آزاديخواهى و برابرى طلبى و پرچم اول مه و نخواستن اين حکومت را موقتا حاشيه اى کند. چه چيزى بهتر از تبليغات ناسيوناليستى به بهانه نام خليج و داستان سه جزيره؟ آيا جمهورى اسلامى ناسيوناليست شده است؟ پاسخ من اينست که خير. رژيم اسلامى ميداند که اسلام قدرت بسيج ندارد. دستکم در ايران ندارد. در نتيجه استفاده از ناسيوناليسم براى توجيه جناياتش در منطقه و خفه کردن صداى اعتراض مردم کاربرد دارد. رژيم اسلامى مدتهاست روى بسيج ناسيوناليستى کار ميکند و اين را در دوره دو خرداد تا پرونده هسته اى تا داستان نام خليج و غيره ميتوان ديد. راستش اين واکنشى به "خشم ملى گرايان ضد حکومتى" نيست٬ برعکس٬ تلاشى براى جذب ملى گرايان حاشيه حکومت به ارتش بى جيره و مواجب خود است. بايد معنى سياسى اين اقدام رژيم اسلامى را متوجه بود. دارند امثال شما را در مقابل بقيه "هموطنان تان" زير پرچم جنگ قلابى نام خليج و سه جزيره ميبرند. اين ربطى به تبليغات قديم و موردى جمهورى اسلامى ندارد٬ معنى مشخص سياسى دارد. 

در مورد "انقلاب ننگین 57 " که اشاره کرديد٬ اينجا جواب مفصلى نميدهم. انقلابى که نظام سلطنتى و مناسبات شاه - رعيتى را بزير کشيد٬ انقلابى آزاديخواهانه بود. اين انقلاب را با سرکوب خونين شکست دادند و حاميان ديروز شاه٬ جمهورى اسلامى همين متحدين تاکتيکى امروز ناسيوناليستها را سرکار آوردند. اما اينجا هم شما به سياق سلطنت طلبان و عظمت طلبها تاريخ را قلب ميکنيد و به زبان و ادبيات آنها از انقلاب ۵٧ ياد ميکنيد. پاسخ اين را ما بارها داده ايم. مثل اينست که امروز به اعتصاب کارگران نيشکر هفت تپه يا مبارزه زنان براى برابرى و يا تلاش جامعه براى آزادى و رفاه٬ صفت "ننگين" اطلاق کنيد! اين نشان عدم دقت شما در انتخاب واژه ها نيست٬ اولويت سياسى ناسيوناليسم تان است که با سلطنت و عظمت طلبى مرزى ندارد. اين ديگر تقصير ما نيست.   

بحث دفاع از منافع ايران و مردم ابدا در ميان نيست. بحث برسر سياست است. سياست ناسيوناليستى در اين واقعه از سر استيصال و بى افقى خود را متحد رژيم اسلامى ديد و در کنار تبليغات رژيم اسلامى قرار گرفت. برنده اين ماجرا نه امارات بود و نه پان ايرانيستها و ناسيوناليستها. برنده جمهورى اسلامى بود و بازنده مردمى که ميخواهند اين نظام ننگين را بزير بکشند. همان اقدامى که مشابه آن را شما "ننگين" ميدانيد. ناسيوناليستها اگر ميدان داشته باشند تنها ميتوانند نقش طرفداران رژيم را در دوره دو خرداد بازى کنند و بعد از مدتى مجددا از دور خارج شوند. سياست ناسيوناليستها عليه مبارزه آزاديخواهانه مردم و به نفع رژيم و ارتجاع منطقه اى بود. چون به همان اندازه به تقويت ناسيوناليسم عرب و نفرت ملى دامن زد. اگر واقعا ميخواهيد براى جامعه اى آزاد و دنيائى بهتر تلاش کنيد٬ همانطور که قبلا در همين ستون اشاره کردم٬ بيش از پيش و بدنبال اين رويدادها٬ لازم است با ناسيوناليسم تصفيه حساب کنيد. علاقه به محل زندگى و به قول شما "ميهن مطبوع" و مفيد بودن براى همنوع به ناسيوناليسم نياز ندارد. ميشود انسانى فکر کرد٬ ميشود آزاد انديش بود٬ سکولار و پيشرو بود٬ برابرى طلب بود٬ و کشور محل زندگى تان را هم به محيطى دلپذير براى زندگى همنوعانتان تبديل کنيد. موفق و پيروز باشيد.*